از اين دوره ، كه به تقريب روزگار پيش از سده هشتم قبل از ميلاد را شامل مىشود ، وجود آثار بسيارى همچون حجاريها و مجسمهها ، دلالت بر رواج موسيقى در اين دوره دارد . از جمله اين اسناد مىتوان از مهر چغاميش متعلق به 3500 ق . م نام برد كه تصوير يك چنگ نواز ، نوازنده طبل ، يك نوازنده بوق يا سازى بادى و نيز يك خوانند در آن ديده مىشود .
بديهى است كه وجود سه نوع ساز مانند چنگ ، بوق و طبل ، دلالت بر شناخت اين سازها و شيوه اجراى آن مىكند و همچنين نشان مىدهد كه دريافتى از عناصر اساسى چون گردش نغمات ( و يا به تعبير غربى : ملودى ) و وزن وجود داشته و نيز استفاده از سازى چون چنگ ـ كه بايد آن را كوك كرد تا نعماتى گوناگون ايجاد كند ـ خود دليلى بر پيشرفت و شناخت وسيع مردم آن روزگار موسيقى است . اگر بپذيريم كه چنين شناختى ، آسان به دست نيامده است ، بايد اين مطلب را نيز بپذيريم كه پيشينهاى كهنتر از 3500 ق . م در پس اين آثار و اين دوره نهفته است .
ادامه بررسى تاريخى اين دوره ، ناگزير ما را وادار به تأمل در تمدنها و فرهنگهاى مجاور ، يعنى تمدنهاى بينالنهرين چون بابل ، آشور و ايلام در شوش مىكند . حفاريهاى انجام شده در اين مناطق ، منجر به استخراج تعداد بيشمارى از تنديسهاى كوچك و بزرگ و حجاريهاى مختلف از نوازندگان چنگ ، به ويژه تنبور شده كه قدمتِ اكثر آنها به بيش از 1500 ق . م باز مىگردد . از آنجا كه اجراى تنبور از تكنيك بالايى برخوردار است و نيز ساخت آن به شناخت عميقترى از موسيقى نياز دارد ، مىتوان تا حدى به غناى موسيقى در اين دوره پى برد
|