آنگاه كه در طى سدههاى 2 و3 ق، قرائت قاريان گوناگون در بومهاى پنجگانه مدينه، مكه، كوفه، بصره و شام شكل مىگرفت، اين زمينه هيچ گاه در شرق و غرب جهان اسلام آن روزگار پديد نيامد كه گونهاى از قرائت بومى در اين مراكز نيز شكل گيرد. بدون وارد شدن در بحث علل تاريخى آن، بايد گفت كه ايران و سرزمينهاى شرق آن- همچون مصر و سرزمينهاى غرب آن - به هنگام شكل گيرى قرائات از ميدان رقابت قرائات ميان بومهاى پنجگانه به دور بودهاند. اما حتى در اين دوره، ايرانيان نقش خود را در زوايايى از تاريخ نخستين قرائت بر جاى نهادهاند. نخست بايد قارى ايرانى تبار عراقى، سليمان اعمش (د 148ق/765م) اشاره كرد كه به عنوان قارى كوفه شناخته شده است و در گام پسين، بايد از عالمانى ايرانى همچون حسين بن على رازى قزوينى (د ح 300ق/913م) ياد كرد كه به عنوان حلقهاى واسط در انتقال قرائات ايفاى نقش كردهاند. در خلال منابع تاريخى، به وجود مراكز اقراء در برخى مراكز ايران چون رى و نيشابور در اوايل سده 4ق /10م اشاره شده است.
مهمترين نقش ايرانيان در تاريخ نخستين قرائت ، شركت فعال آنان در شكل دهى به قرائات گزينشى است كه در اصطلاح «اختيار» خوانده مىشده است. اين شيوه در شكل دهى قرائت كه گونهاى از نقد و اجتهاد در آن راه داشته، توجه شمارى از عالمان ايرانى را به خود جلب كرده است. چنانكه از ميان آنان مىتوان شخصيتهايى برجسته چون ابوعبيدقاسم بن سلام (د 224ق/838م).محمد بن عيسى اصفهانى (د253ق/867م) و ابو حاتم سجستانى (د 255ق) را نام برد. شايد ايرانيان خود بنيانگذران اين شيوه از برخورد با قرائت بودهاند. اما به هر حال . اين نكته فراتر از يك احتمال است كه ايرانيان پيروى از گزينش اجتهادى اصحاب اختيار، به خصوص عالمان ايرانى را بر پيروى قرائتى معين از قرائات مشهور ترجيح مىدادهاند و بهترين گواه در اين باره ، گزارش مقدسى در سده 4 ق است.
از اوايل سده 3ق/9م كه باب تدوين قرائات و تاليف كتب تطبيقى در قرائت گشوده شد، ايرانيان از پيشگامان در اين امر بودهاند، همچنان كه بنابر گزارشهاى تاريخى نخستين تدوين كننده قرائات ابوعبيد قاسم بن سلام بود كه در كتابى حدود 30 قرائت را به ضبط آورد و پس از او به دنبال مؤلفان ديگر ايرانى ، چون ابوحاتم سجستانى، ابن قتيبه دينورى و فضل ابن شاذان رازى ، در الجامع طبرى (د310ق/ 922م). گامهاى تكميلى برداشته شد.
در اوايل سده 4ق ، آنگاه كه ابن مجاهد (د324ق/936م) در بغداد قرائات سبع را رسميت داد و زمينه بى اعتبارى ديگر قرائات را فراهم آورد، اين كردهى او با واكنشى مخالف از سوى برخى عالمان ايرانى، چون محمد بن بحر رهنى عالم امامى كرمان (د ح 330ق/ 942م) رو به رو گشت. در نيمه دوم همان سده، برخى از عالمان ايرانى چون ابن خالويه (د370ق/980م) و ابوعلى فارسى (د377ق) تحت تاثير فضاى عراق نسبت به قرائات سبع گرايش نشان داده، و به مطالعات در اين زمينه پرداختهاند.
اما در همين زمان ، شرق ايران زمينه ساز پديدارى مكتبى در برابر مكتب ابن مجاهد بود. ابن مهران نيشابورى (د381ق/991م) كه بايد به عنوان بنيانگذار اين مكتب معرفى گردد . در واقع با محدود كردن قرائت به عددى خاص مخالفت داشت و معتقد بود كه بايد هر قرائت بر اساس ضوابط به نقد نهاده شود و در صورت دارا بودن ضابطه، به عنوان قرائتى معتبر پذيرفته گردد. از ادامه دهندگان اين مكتب بايد به اندرابى صاحب الايضاح اشاره كرد كه در راستاى استحكام بخشيدن به مبانى گامى مهم برداشته است. تعاليم اين مكتب، به زودى توسط برخى از مقربان ايرانى چون ابوالكرم شهرزورى (د550ق/1156م) و ابوالعلا همدانى (د569ق/1174م). و نيز مقربان ميهمان در ايران چون ابوالقاسم هذلى مغربي(د465ق) به عراق و سرزمينهاى غرب آن نيز راه يافت.
محافل قرائت در ايران، پس از حمله مغول آسيبى شديد ديدند و از آن پس، اين دانش تنها در سطح محدودى در آموزهاى دينى ايران بر جاى ماند.
|