تشيع به عنوان مفهومى عام از اعتقادى كه تشكيل «خلافت» پس از رحلت حضرت رسول (ص) - جز دوره خلافت على (ع)- را انحراف از اسلام مىداند، مىتوانست مورد توجه گروههايى از مسلمانان غير عرب و به ويژه ايرانيان كه از ستم خاندان نژاد پرست اموى به ستوه آمده بودند، واقع شود و بى سبب نيست كه اين مذهب در طول تاريخ ايران اسلامى ، در سرنوشت سياسى و فرهنگى اين مرز و بوم تأثير قاطع داشته، و سيماهاى گوناگون اجتماعى را ترسيم كرده است. احتمالا يكى از نخستين واقعههايى كه مىتوان ردپايى از گرايشهاى شيعى ايران در آن جست و جو كرد، به جنبش مختار ثقفى مربوط مىشود كه طى سالهاى 64-67ق/684-686م در عراق صورت گرفت. موالى (ايرانيان تازه مسلمان) در اين جنبش نقش اساسى داشتند و به طورى كه از برخى روايات برمىآيد ، پيوستن آنها به جنبش مختار ، در وجه غالب ، بيشتر به سبب روى گردانى او از اشراف عرب وتوجه خاص به موالى با هدف ستاندن حق مظلوم از ظالم بوده است.
گذشته از پارهاى تعاليم تشيع ، به ويژه آنچه از سوى امامان (ع) تبليغ مىشد و خالى از هر گونه شائبه برترى جوى عربى بود، برخى انديشههاى شيعى، به سبب آشنايى پيشين ايرانيان با نوع ديگرى از آنها در جذب آنانن تأثيرى بسزا داشت، مانند انديشه ظهور «مهدي» كه براى مصداق غير واقعى آن در جنبش مختار مىشد، حضور شمارى از موالى در ميان اصحاب ائمه شيعه (ع) به ويژه در عصر اموى بسيار چشمگير است. در غالب تحركاتى كه به ويژه در عراق از سوى علويان براى ساقط كردن امويان صورت مىپذيرفت، موالى سهم داشتند و زمانى كه در حدود پايان سده 1ق/7م براى برافكندن خاندان اموى تشكيلات بسيار منظم و منسجمى در كوفه شكل گرفت و دامنه آن به خراسان رسيد، كسانى چون بكير بن ماهان و ابوسلمه خلال كه از موالى بودند، در تشكيل و رهبرى آن نقش اساسى داشتند. هدف نخست اين تشكيلات رهبرى تلاشهاى ضد اموى و تبليغ براى يك تن از آل محمد (ص) بود و البته در درون اين تشكيلات ، گرايشهايى به خاندانهاى گوناگون علوى و عباسى وجود داشت؛چنانكه در آستانه سقوط بنى اميه ، ابوسلمه خلال كوشيد نظر حضرت صادق(ع) را براى كسب خلافت جلب كند.
مقارن كوششهاى اعضاى تشكيلات ياد شده، يحيى فرزند زيد بن على (ع)- كه قيام پدرش با سركوب خونين امويان و سكوت تأمل برانگيز هواداران آل عباس در عراق مواجه شده بود- در خراسان، و سپس در ديگر شهرهاى نواحى شرقى ايران مانند سرخس و بلخ توجه برخى از ايرانيان هوادار تشيع در آن نواحى را جلب كرد، به نحوى كه توانست در بيهق و نيشابور براى خود هوادارانى گرد آورد؛ وى سپس دامنه فعاليتهاى خود را تا بلخ و هرات نيز كشانيد، اما در جوزجان در 125ق/743م از سپاه اموى نصر بن سيار عامل قتل وقت خراسان شكست خورد و خود در ميانه پيكار به قتل رسيد. قتل او چندان بر شيعيان خراسان گران آمد كه تا سالها نام او را بر كودكان خود مىنهادند.
از سوى ديگر، در حركتهايى كه به عنوان جزئى از تشيع ، اما با گرايشهاى تندروانه با نام «غلات» ياد مىشود، عنصر ايرانى نقش داشته است و حتى برخى از مؤلفان كهن، پارهاى از اصحاب اينگونه فرق را در باطن «مجوسى» مىدانستهاند، شايد بيشتر بدين سبب كه ميان عقايد ايشان و آنچه از زرتشتيگرى نزد مؤلفان كهن مشهور بوده است، پيوندى مىديدهاند، مانند رجعت و تناسخ، احتمال تأثير پارهاى از عناصر مانوى مزدكى نيز در عقايد اينگونه فرق بعيد نيست.
به هر حال، نفوذ تشيع به مفهوم عام آن، در مناطق ايران آن اندازه بود كه يكى از نخستين دولتهاى علوى، در طبرستان، به رهبرى حسن بن زيد داعى كبير پاى گرفت (ح 250ق/864م) كه البته حكومتى با مذهب زيدى بود و تا نيمه نخست قرن 4ق/10م ادامه داشت؛ حكومت شيعى ديگرى كه به مراتب بيشتر از علويان طبرستان ، آميخته به عناصر ايرانى بود و نزديك به 130 سال بر بخشهاى وسيعى از ايران و عراق سيطره داشت، دولت آل بويه بود كه دوره حكومت آنان از درخشانترين ادوار فرهنگ و تمدن اسلامى به شمار آمده و در رسوخ آيينها و رسوم شيعى در مردم ايران تاثير قاطع داشته است.
مقارن حكومت آل بويه ، سلسلههاى شيعى ديگرى در مناطق ايران پاى گرفت، مانند آل حسنويه كه بر بخشهايى از كردستان، لرستان و خوزستان كنونى طى حدود نيم قرن از سدههاى 4 و 5ق/ 10و11م حكمرانى كردند. در مناطقى از ايران، اگرچه شيعيان هميشه حكمرانى نداشتند، اما عامه مردم به طور كلى برداشتن اين مذهب شناخته مىشدند؛ از جمله اين نواحى رى، قم، كاشان، و سبزوار بوده است. در اين زمينه ، نقش برخى خاندانهاى بزرگ ساكن اين نواحى را در پيدايش و گسترش مذهب تشيع نبايد ناديده گرفت، مانند اشعريان در قم كه غالبا از اصحاب ائمه شيعه بودند.
از قديمترين مذاهب تشيع كه در ايران رواج يافت، اسماعيليه است. اسماعيليان يكى از كهنترين فروع شيعهاند و فعاليتهاى آنان پنهانى و با تشكيلات منظم انجام مىگرفت و از نيمه دوم قرن 2ق/8م مىتوان ردپايى از محمدبن اسماعيل در مناطق شمالى ايران سراغ گرفت. فعاليت اسماعيليان در ادوار بعدى نيز در قلمرو حكومت سامانيان و ماوراءالنهر چشمگير بود و آنان توانسته بودند برخى از حاكمان و سرداران آن ناحيه را به مذهب خويش متمايل كنند.
اما شاخهاى از اسماعيليان ، يعنى نزاريان ، در دوره حكومت سلاجقه به رهبرى حسن صباح، توانستند با استقرار دولتى مستقل در قلعه مستحكم الموت در نواحى قزوين (438ق/1090م)، اندك اندك دامنه نفوذ خود را عمدتا با استفاده از قلعههاى مستحكم ديگر در نواحى كوهستانى گسترش دهند. به نظر مىرسد كه كوشش عمده حسن صباح در جنبش خود، نه چندان متوجه تعاليم كهن اسماعيليه در باب آفرينش و جهان، بلكه در زمينه امامت بود و به ويژه با دستگاه خلافت عباسي- كه سلاجقه و كارگزاران ايرانى ديگر درخدمت ايشان بودند- سر ناسازگارى داشت. اسماعيليان به رغم نزاعهاى خونين با حاكمان سلجوقى، توانستند طى بيش از 150 سال موقعيت خويش را كمابيش حفظ كنند، اما با هجوم مغولان و تسخير قلعه الموت و ديگر قلاع در 654ق/1256م از قدرت ايشان تا حد بسيارى كاسته شد.
پس از سقوط خلافت بنى عباس و تصرف بغداد به دست مغولان (656ق) ، گرايش به تشكيل حكومتهاى شيعى ، به ويژه اثناعشرى روبه گسترش نهاد، حتى يكى از ايلخانان ايران، سلطان محمد اولجايتو (د716ق/1326م) به آيين تشيع گرويد. جنبش سربداران خراسان كه ظاهرا از قيامى با گرايشهاى صوفيانه ضد مغولى، به حكومتى محلى در ناحيه سبزوار و اطراف آن تبديل شد، شايد نخستين طليعه بارز تشكيل يك حكومت شيعى اثناعشرى در اين عهد باشد. دوره سربداران (737-388ق/1337-1386م) از 50 سال درنگذشت و گويا همين مدت نيز با درگيرى و نزاعهاى گوناگون سپرى شد اما آميزش تعاليم صوفيانه و تشيع اثنا عشريه مقدمه حركتى شد كه خاندان صفوى حدود يك سده بعد آغاز كردند.؛ به ويژه كه بنابر پارهاى از روايات ، آنها در انديشه ارتباط با علماى شيعى جبل عامل از جمله محمد بن مكى شهيد اول (مق786ق) براى مهاجرت به خراسان و تبليغ اين مذهب بودهاند.
در همين عهد، پارهاى تحركات تندروانه ديگر نيز دست كم با استفاده از برخى انديشههاى شيعى صورت گرفت كه به جايى نرسيد، مانند حركت حروفيان كه دامنه آن با عنوان «نقطويه» حتى به روزگار صفويه و شاه عباس اول نيز كشيده شد. رهبر اين فرقه، فضل الله استرآبادى كه به صوفيگرى شناخته شده بود، مريدانى گرد خود فراهم آورد و در 786ق با دعوى مهدويت براى قيام از پيروان خود بيعت گرفت و در شهرهاى گوناگون به تبليغ پرداخت، اما كار چندانى از پيش نبرد و سرانجام، در شروان به ميرانشاه پسر تيمور گوركانى پناه برد و وى به خواست پدرش ، فضل الله رادر 804ق/1402م به قتل رساند؛ اما حروفيان كمابيش به حيات خود ادامه دادند و گاه براى تيموريان دردسرهايى فراهم مىكردند، از آن جمله چنانكه گفتهاند يكى از ايشان به نام احمدلر (هـ م) در صدد كشتن شاهرخ برآمد كه موفق نشد و همين امر سركوب سخت اصحاب اين فرقه را در پى آورد.
در پايان قرن 8 و در قرن 9 چند دولت خرد شيعى بر برخى از مناطق ايران حكمرانى مىكردند كه در بخشى از دوران حكومت خود به تشكيل دولت صفوى روبه رو شدند، مانند سلسله سادات مرعشى در مازندان و كياييان درگيلان مشعشعيان در خوزستان.
به نظر مىرسد، در پايان سده 8 و اوايل سده 9 ق احساس نيرومندى براى ايجاد يك حكومت مركزى در سرزمين ايران با رسميت بخشيدن به مذهب تشيع امامى وجود داشته است، اما امكان تحقق چنين آرمانى، براى سلسلههاى خرد ياد شده ، فراهم نبود، بلكه اين فرصت به خاندان صفوى رسيد كه از همه جهات براى خود تشكيلات عظيمى با زمينههاى نيرومند صوفيانه حتى در خارج از مرزهاى متعارف ايران آن عهد فراهم آورده بودند. دليل قانع كنندهاى مبنى بر تمايل شيخ صفى الدين اردبيلى (د735ق/1335م) نياى صفويان- كه از شيوخ صوفيه عهد خود بود- به اقدامات سياسى وجود ندارد؛ گرچه او بسيار زود، به عنوان يك شيخ صوفى مورد احترام و تقديس پيروان پرشمار خود و نيز برخى بزرگان و امراى عهد واقع شد، اما سلسله جانشينان او در آذربايجان و قفقاز و آناتولى، به ويژه پس از پيوند با امراى آق قويونلو (ه م) ، از پيروان وى سپاهى آماده خدمت فراهم كردند. سرانجام ، مرشدى «طريقت» به اسماعيل فرزند خواجه على از احفاد شيخ صفى الدين رسيد كه كودكى بيش نبود و از بيم امراى آق قويونلو كه به مقاصد خاندان صفوى پى برده بودند، به گيلان گريخت؛ سپس در 905 ق/1500م در حالى كه هنوز بسيار جوان بود، به همراهى و شايد مشورت شمارى اندك از خاصان خود، به اردبيل بازگشت و سرانجام توانست در 907 ق در تبريز تاج گذارى كند؛ وى در همين هنگام تشيع اثناعشرى را به عنوان مذهب رسمى اعلام نمود. از آن زمان تاكنون، مذهب رسمى ايران و عامه مردم تشيع اثناعشرى بوده است.
|